زن ستیزی زنانه در افغانستان

نویسنده: زینب صابری

تاریخ نشر: آوریل 13, 2022 میلادی

خانم زینب صابری در حقوق جزا و جرم شناسی ماستری دارد و یکی از نویسندگان مطرح در بین نسل جوانِ افغانستان است. خانم صابری عضویِ تیم نویسندگان بلاق است.

مقالاتی در همین زمینه

ابراز امتنان

شبکه تحلیلگران بلاق از کمک مالی عزیزانی که این شبکه را در رونمایی نسخه...

زینب صابری

در جوامع مردسالار و به شدت سنتی مذهبی و حتی جوامع پیشرفته، زنان همواره خشونت­های فراوانی را متحمل می­شوند. بعضی از این خشونت­ها توسط جامعه و حتی خود زنان پذیرفته و درونی شده­­اند و شکلی کاملا رایج و عادی به خود گرفته است. اغلب این خشونت­ها در چنین جوامعی از سمت مرد علیه زن اعمال می­شود؛ اما نوع دیگری از خشونت که شکلی رایج داشته و در این اواخر مورد توجه و بحث قرار گرفته است خشونت زن علیه زن است. خشونت زن علیه زن، خشونتی است که از سوی زن بر هم جنس خودش اعمال می­گردد و  آثار مخرب زیادی در پی دارد.

زنان همواره در افغانستان از سمت جامعه مردسالار و سنتی – مذهبی مورد خشونت و تبعیض قرار گرفته­اند. همه زنان بی­تردید تجربه­ای از خشونت را در زندگی خود داشته داشته­اند. خشونت مردان علیه زنان خشونتی قبول شده در جامعه سنتی افغانستان است؛ خشونتی که زنان همواره در خانه، اجتماع، محیط کار و هر محیطی که زن و مرد در کنار یکدیگر قرار می­گیرند و در هر جایگاه اجتماعی به عنوان زن، مادر، دختر، همکار و … با آن مواجه می­گردند. اما نوع دیگری از خشونت که پذیرش و هضم آن سخت­تر است خشونت زنان علیه زنان است. با این که هر زن خود نوعی از خشونت را تجربه و پیامدهای آن را لمس کرده است چطور خشونت را علیه زنی دیگر روا می­دارد. علاقه­مندی به ادامه این روند از کجا نشأت می­گیرد؟

در جوامع مختلف، معمولا به زنان به عنوان انسان­هایی مهربان، مادران و خواهرانی فداکار دیده می­شود، کسانی که از خشونت و پرخاشگری فاصله  زیادی دارند. از نظر بسیاری از زنان، استفاده از اصطلاح زن ستیزی زنانه خود نوعی خشونت علیه زن محسوب می­گردد و اشتباه است. این طور بیان می­شود که خشونتی با این عنوان وجود ندارد؛ اما واقعیت جامعه کاملا متفاوت است. خشونت زن علیه زن پدیده­ای است که در تمام جوامع و به نسبت در جوامع سنتی­تر­ می­توان به وفور مشاهده کرد. اما به این دلیل که خشونت زنان اغلب شکلی جسمی به خود نمی­گیرد و یا بیشتر در قالب دلسوزی یا نگرانی صورت می­پذیرد، پذیرفتن این که خشونت تلقی گردد را مشکل می­سازد. همچنین اغلب زنان برای این خشونت­ها توجیهاتی دارند که خودشان و سایرین را متقاعد می­سازد که خشونتی اتفاق نیافتاده است. بنابراین حتی خود زنان هم در اغلب موارد متوجه این نیستند که رفتارشان نوعی خشونت است و به سایر زنان آسیب می­رساند. اما آن چه واضح است وجود فراوان این خشونت به صورت پنهان و آسیب­های فراوانی مانند پرخاشگری، مشکلات روحی – روانی و حتی جسمی، نحوه اشتباه  برخورد با مشکلات و … است.

خشونت زن علیه زن را می­توان در دو محیط خانه و کار بررسی کرد. در خانه­های افغانستانی بعد از مرد، معمولا زنی که بر اساس سلسله مراتب اختیارات را در دست دارد و دارای نفوذ و تأثیرگذاری بر مردان خانواده است؛ خشونتی که تجربه کرده است را به سایر زنان خانواده انتقال می­دهد. این فرد با توجه به میزان سنتی و مذهبی بودن و تفکرات مردسالارانه، ناخواسته از آن پیروی می­کند و با قائل نبودن حق و ارزش برای زن، در واقع سدی می­شود برای پیشرفت زنان دیگر خانواده، او برای زندگی و باورهای سنتی خود ارزش بسیاری قائل است و به راحتی از این ارزش­ها نمی­گذرد و برای پاسداری از آن، از هیچ تلاشی فرونمی­گذارد و به همین روش پایه و اساس خشونت­های بعدی از سمت مردان خانواده علیه دیگر زنان می­گردد. مسائلی که در جوامع سنتی ارزش تلقی می­شوند؛ حاکی از خشونت و تبعیض هستند. ترجیح دادن فرزندان پسر بر دختر در خانواده­ها، اختصاص دادن امکانات بیشتر به پسران خانواده، پر رنگ شدن خطاها و اشتباهات دختران، نادیده گرفتن بسیاری از حقوق دختران و … همگی ارزش­هایی هستند که در بین زنان نیز پذیرفته شده­اند و برای آن توجیهاتی دارند که از نظر جامعه سنتی پذیرفته شده است.

در خانواده­های سنتی که بیشتر به صورت گسترده زندگی می­کنند؛ خشونت زن علیه زن را می­توان بیشتر مشاهده کرد. در این خانواده­ها خشونت اغلب شکلی کلامی و گاها جسمی به خود می­گیرد. رقابتی شدید میان زنان خانواده جریان دارد که هر یک با پاسداری از فرهنگ مردسالاری در صدد برنده شدن در این رقابت هستند. خشونت می­تواند از طریق تحقیر و توهین سایر زنان، تضعیف جایگاهشان، تهمت زدن، زیر سؤال بردن، ایراد و اشکال گرفتن از انجام وظایف و … صورت بگیرد که پیامدهای آن به مراتب از آسیب خشونت جسمی بیشتر است. چنین فضایی ناخواسته باعث تدوام فرهنگ زن­ستیزی می­گردد. همانطور که بیان شد خشونت زن علیه زن معمولا شکلی کلامی داشته و در پشت اعمالی مانند خیرخواهی و دلسوزی پنهان می­گردد.

خشونتی که در محیط خانه و جامعه سنتی از سمت زن علیه زنی دیگر انجام می­پذیرد بر پایه و اساس ارزش­های سنتی  بوده و به صورتی ناخواسته و برخواسته از عدم آگاهی زنان از  ارزش ذاتی و حقوق اولیه­شان صورت می­پذیرد. اما چرا در جامعه به اصطلاح پیشرفته­تر و در محیط کار شاهد زن ستیزی زنانه هستیم؟ جایی که زنان در جامعه حضور دارند، دارای سواد و درآمد هستند از طرفی با حقوق و کرامت ذاتی انسان­ها و زنان آگاهی دارند.

در محیط کار و ادارات همواره شاهد اذیت و آزار زنان توسط مردان بوده­ایم اما بسیاری از زنان در محیط کار از رفتار نامناسب کارمندان زن بلندپایه­تر و خشونت آن­ها شکایت دارند.  این موضوع را می­توان از دو بعد بررسی کرد. این که زنان به تازگی فرصت کار و داشتن درآمد را داشته­اند، این موضوع را نوعی شایستگی و امتیاز برای خود می­دانند و نگاهی پست­انگارانه به زیردستان مخصوصا زنان دارند. از طرفی بسیاری از این زنان در محیط کار توسط مدیری که اغلب مرد است مورد خشونت قرار گرفته اند و آن را به صورت ناخواسته به کارمندان زیر دست خود انتقال می­دهد. از نگاه دیگر، زنانی که در جامعه سنتی افغانستان تابو شکنی کرده و به جامعه راه پیدا کرده­اند در زندگی شخصی خود دارای مشکلات فراوانی هستند که همواره آنان را می­آزارد. زنانی که نتوانسته­اند به جایگاه شغلی و اقتصادی – اجتماعی این زنان دست یابند معمولا در صدد تخریب این افراد از راه­های گوناگون هستند که باعث می­گردد فشاری مضاعف را متحمل گردند و دید زنان را نسبت به یکدیگردیدی منفی نماید.

دوم این که زنان همواره از هم­جنسان خود توقع بیشتری دارند و بر همین اساس در مقابل رفتار یکدیگر حساس­تر هستند و امکان دارد حتی رفتار عادی آنان را ناراحت کننده تلقی کنند. خشونت مردان علیه زنان به دلیل فراوانی و عینی بودن آن از طرف زنان نیز پذیرفته شده است و در مقابل آن حساسیت زیادی نشان نمی­دهند که همین امر و انتظار و توقع زیاد زنان از یکدیگر آنان را تحت فشار قرار می­دهد. زنان برای نگه داشتن موقعیت خود در محیط کار به نوعی رقابت نا محسوس متوسل می­شوند و دست به تخریب یکدیگر می­زنند. این رقابت امکان دارد از طریق گفتار و رفتار صورت بگیرد که حامل خشونت است. خشونت و استرس مربوط به رفتار و گفتار نامطلوب در محیط کار باعث می­گردد تا بسیاری محیط کار را ترک کنند و یا هم به دلیل کم بودن فرصت شغلی مناسب برای زنان بسیاری از آن­ها این خشونت­ها را که تأثیر زیادی بر سلامت جسمی، روحی و روانی آن­ها دارد را تحمل می­کنند. خشونت در محیط کار تا حد زیادی مربوط به کم بودن فرصت شغلی برای زنان و رقابت در این زمینه است.

به هر صورت آن­چه که واضح و آشکار است وجود خشونت­های فراوان علیه زنان چه در محیط خانه و چه در محیط اجتماع توسط مردان و خود زنان است. برای مقابله با این روند نیاز به کارهای فراوان علمی – تحقیقی است. هر چند در دوره جمهوریت قانون منع خشونت به مسأله خشونت پرداخته و روی سخن آن خشونت علیه زنان توسط مردان بوده است اما در تعریف خشونت، موارد آن و … به صورت اختصاصی به مرد اشاره نکرده است و می­توان این طور برداشت کرد که  شخص مرتکب خشونت می­تواند زن باشد و قابل پیگرد قانونی است. در این مورد ابتدا زنان بایستی نسبت به حقوق وکرامت ذاتی خود و همچنین قوانین آگاهی یابند و این امر مستلزم کارهای فرهنگی فراوان است. همزمان با ورود زنان به محیط کار و یا بازار کار در جوامعی همچون افغانستان می­بایست جهت روشنگری افراد با حقوق­شان آگاهی داده شود و از طریق اقدامات انضباطی و قانونی آن را تضمین نمود. اما مسأله­ای که بسیار اهمیت دارد و می­تواند زنان را کمک نماید این است که خود زنان به این مسأله پی ببرند که بسیاری از رفتارهایشان حاوی خشونت بوده و دارای تأثیرات مخربی بر سایر زنان است. زنان بایستی با بالا بردن میزان همفکری و همکاری، یکدیگر را در مسیر پیشرفت و دستیابی به حقوق­شان یاری برسانند و در عین حال روش­های درست بیان انتظارات، توقعات و برخورد با مسائل را بیاموزند و خود تصمیم بگیرند تا ادامه دهنده خشونت علیه زنان نباشند و آن را تمرین کنند.

0 Comments

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.