by لیلا فکوری | آوریل 12, 2022
نشستهام و به آنچه اتفاق افتاده فکر میکنم، به آنچه در یک چشم برهم زدن بر کابل آمده است. شقیقههای آدم درد میگیرد، قامت قد آدم فراتر از پنجره اتاق نمیرود، پنجره ای که بین تو وکابل مرزی به بلندی چندین سال کشیده است. تا همین چند ماه قبل پشت پنجره، قلب زندگی می...
by لطیف رضایی | آوریل 8, 2022
من در یکی از روستاهای دور افتاده مناطق مرکزی بزرگ شدهام، با محرومیت و سختیهای زندگی به خوبی خو گرفتم. نوزده سالم بودم که برای ادامه تحصیل به کابل آمدم. آرزوهای بزرگی در سر داشتم که جز راه تحصیل و آموختن، دست یافتن به آنها برایم میسر نبود و برای ادامه تحصیل به...
by لطیف رضایی | مارس 24, 2022
عوامل شوربختی هزارهها قنبر در یکی از روزهای آخر سال که غرق در دریایی بیپایان اندیشه، در میانهی دو ظلمت که هر چه بیشتر به عمق آنها داخل شویم، میزان ابهام و تاریکی بیشتر و بیشتر میشود، یکی گذشتهی میلیونها انسان هزاره در این سرزمین و دیگری آیندهی مبهم و رازآلود...
by لطیف رضایی | فوریه 9, 2022
در یکی از روزهای سرد زمستان، حوالی ساعتِ نه و نیم صبح، قمبر هنوز خواب بود. او شب ها معمولا تا دیروقت بیدار است و صبح ها دیرتر می خوابد. در همین حوالی بود که تلفن همرایش زنگ خورد. سیمین بود. سیمین یکی از بهترین رفقای قمبر است. رفیقی که در تمام ابعاد زندگی، شادی و غم...
آخرین دیدگاهها