فقر و نا اُمیدی ۲

نویسنده: لطیف رضایی

منتشر شده مارس 24, 2022 میلادی

عوامل شور‌بختی هزاره‌ها

قنبر در یکی از روزهای آخر سال که غرق در دریایی بی‌پایان اندیشه، در میانه‌ی دو ظلمت که هر چه بیشتر به عمق آن‌ها داخل شویم، میزان ابهام و تاریکی بیشتر و بیشتر می‌شود، یکی گذشته‌ی میلیون‌ها انسان هزاره در این سرزمین و دیگری آینده‌ی مبهم و رازآلود آن‌ها، در جستجوی روزنه‌های امید و زندگی بود. گذشته‌های خیلی دور از امروز اما برای مردم ما گذشته‌ی پر افتخار بوده است؛ مردم ما صاحب تمدن، مدنیت، خرد و هر آن‌چیزی را که ام ‌روز نداریم را داشت؛ مهم‌تر از همه، صاحب سرنوشت خود بودیم. تا زمانی که هزاره‌ها در بین خود نفاق و ستیز نداشتند، آن اتحاد و همبستگی نسبی‌شان باعث بقا و حفظ ارزش‌های شان می‌شد اما زمانی که آن اتحاد و یک‌پارچگی خدشه‌دار شد، شروع فصل سیاه تاریخ هزاره‌ها هم رقم خورد. شروع که تا هنوز امتداد پیدا کرده و با وضعیت فعلی جامعه‌ی ما، روشن نیست که تا چه زمانی دوام خواهد کرد؛ اما این وضعیت به‌صورت مداوم یک ‌نواخت نبوده است. بعد از تقریباً دو قرن محرومیت، تحقیر شدن، آوارگی در فراسوی مرزهای سرزمین مان که با از بین رفتن اتحاد و یا به وجود آمدن تنش‌ها در بین هزاره‌ها، تبدیل به سرنوشت‌ انسان هزاره در این سرزمین شد، عوامل درجه یک این سرنوشت غم‌ بار را سه عنصر اصلی می‌توان دانست:

 اولی خوانینِ هزاره که در بین خودشان به ستیز برخواستند. دومی پشتون‌ها بودند که با درک این نکته؛ در پی ضربه زدن، سرکوب، اشغال و بیرون راندن هزاره‌ها از سرزمین اجدادی شان برآمدند.عامل سومی هم، کوچی‌ها بودند که بیشتر زمین‌های حاصل ‌خیز مردم ما را تصاحب شدند.

 با ظهور مزاری ورق برگشت. او یک‌ بار دیگر هزاره‌ها را متحد کرد. با اتحاد هزاره‌ها فصل جدید برای مردم ما رقم خورد که می‌توان آن ‌را «بهارِ مزاری» دانست. مردم هزاره  طی سالیانی طولانی در رنج و ظلمت دچار انحطاط از هر شکل‌اش شده بود. درست مثل زمستان، تمام زیبایی‌های هزاره را به یغما برده بود. هزاره‌ها مانند درختان در زمستان، زنده و یا مُرده بودن شان معلوم نبود. در آن هنگام که مردم هزاره حتا امید به زنده ماندن را هم از دست داده بود، در ناامیدی مطلق در جغرافیای خشن مرکزی پراکنده شده بود و برای زنده ماندن  تقلا می‌کرد و مزاری مانند باد ملایم بهاری و امید بخش به زندگی و شکوفتن دوباره بر تن و جان و دل‌های یخ بسته‌ای تک تک مردم هزاره در تمام نقاط هزاره ستان وزید و مانند خورشيد بیدار کننده‌ای بهاری بر تن و جان تک تک مردم هزاره گرمای امید به زندگی، به آینده را به وجود آورد.

همین بود که انسان هزاره به فکر تغییر سرنوشت تحمیلی و گرفتن حقوق  خود افتاد. این باعث شد که کم کم مردم هزاره شکوفه کردند، جوانه زدند و از بین خون و خاکستر و لجن زار سر برآوردند. مردم هزاره  با نپذیرفتن سرنوشت تحمیلی، روش زندگی حقیرانه‌ای خود را به زندگی آبرو مندانه و آزادانه تغییر دادند؛ همین بود که بهار مزاری از پس سیاهی‌ها از راه رسید و تاریخ چندین قرن توهین و تحقیر را تغییر داد.

 انسان هزاره، مانند طوفان های نيرومند بر بدخواهان برای گرفتن حقوقی خود تاخت و در فضای بهاری و مناسب که با آمدن رهبر فرزانه ایجاد شده بود با شعار «حق خواستن به معنای دشمنی با کسی نیست» به رشد خود ادامه داد. ثمره اش این است که امروزه کلمه‌ای هزاره با علم، دانش، معرفت و مدنیت در این مرز و بوم پیوندی ناگسستنی پیدا کرده است. در واقع ام ‌روز اگر هزاره هر چه که دارد آن را مدیون مزاری است.

این روزگار شور و غرور اما زیاد دوام نیاورد؛ با غروب مزاری، هزاره‌ها بار دیگر راه خود را گم کردند. جانشینان مزاری به راه و آرمان او خیانت کردند و در مقابل تمام کشت و کشتار هزاره‌ها سکوت اختیار کردند.

قنبر که در این حس نوستالوژک غرق بود، تمام غم‌های عالم به ‌سوی او شتافتن گرفته بود و از شدت این غم، در خیالات خود به تنها پناه‌گاه خود(مزاری) پناه برده و او را خطاب قرار می‌داد :«ای بابه‌ی مهربان!!! اینک در آستانه‌ی بهار تو قرار داریم. بعد از سال‌ها تلاش شما و یاران با وفای‌تان، متأسفانه هزاره بودن هنوز هم جُرم است. حالا تو نیستی و مردم‌ات دوباره در آستانه‌ی شروع یک زمستان دیگر قرار گرفته و انسان هزاره حتا بدون کدام بهانه‌ای در نقطه نقطه‌ی این کشور به فجیع‌ترین شکل ممکن به جُرم هزاره بودن کشته و سلاخی می‌شوند. جانشین‌های تو در سال‌های که فرصت داشتند تا در ادامه‌ی کار تو، به توان‌مند سازی هزاره‌ها توجه نکردند و چشم بر روی تمام جنایات علیه مردم‌ات بستند و شده بودند سگ وفادار دربار که بخاطر لقمه نان برای قاتلان‌ات دُم تکان می‌دادند… و ما یک بار دیگر در معرض تکرار تاریخ قرار گرفته‌ایم. ما نتوانستیم از تجارب گذشته‌ی خود، از سرمایه‌ها و هزینه‌های تاریخی خود که شما و کسانی که با شما هم ‌رکاب بودند، میراث‌داری کنیم. ما سال‌ها و فرصت‌های زیادی را از دست دادیم و در لابلای هیاهو و مسائل که در زندگی روزمره‌ی ما، زنجیره‌های حوادث که زندگی روزمره‌ی ما با آن گرفتار بود، از مسائل غفلت کردیم که برای ما و برای نسل‌های آینده‌ی ما سنگین تمام خواهد شد. این مسئله برای نسل ام‌ روز ما در عین زمانی که یک هشدار جدی و تلخی هست، باعث سرافکندگی هم هست. چون شما و یاران‌تان در آن شرایط دشوار با عصیان دربرابر زمانه و روزگار، مسیر فردای ملیون‌ها انسان هزاره را تغییر دادید، اما نسل ما این تغییر را حفظ نتوانست.»

1 Comment

  1. ناظر خاوری- سوریه

    به نظر من، تمام آنچه را که، ما از دست داده ایم، به دیدگاهها، و بینشهای عقیدتی سیاسی ما مربوط میشود.
    ریرا: اگر چنانچه به جملات آگاهی دهندهی، مزاری توجه داشته باشیم، به این واقعیت پی خواهیم بود.
    جملات آگاهی دهنده ی مزاری عبارت میباشند از:
    ۱- در افغانستان، شعار ها مذهبی و حرکتها نژادی میباشد!
    اگر چنانچه بخواهیم، به جوانب سیاسی این جمله، بیندیشیم، تمام آنچه را که ما، تا کنون از دست داده ایم، در بینشهای عقیدتی سیاسی ما، گره خورده است.
    ریرا: اگر چنانچه، افکار جامعه ما، از نظر روحی و روانی، رو به نا امیدی گرایش یافته است، سبب آن، شعار های افراطیگری، توسط ملا نامهای روضه خوان پیشه در جامعه ما بوده است.
    زیرا: قبل از انقلابهای اسلامی استعماری، در ۱۹۷۹ میلادی در ایران و افغانستان، در هر شب جمعه، آنها موعظه میکردند که: دل بستگی به مال و منال این دنیا نداشته باشید! زیرا، امام حسین مال و منال، منصب و مقام این دنیا را نخواست و شهادت را انتخاب نمود!
    از جانب دیگری نیز، میفرمودند که: جا نشینی رسول خدا، حق علی و اولاد وی بوده است!
    با توجه به این بینشهای عقیدتی سیاسی، و جنگهای مذهبی و نیابتی ایکه: اکنون با سوء استفاده از ما، در خاور میانه عملی گردیده است، ما برای مرگهای از پیش تعیین شده ای، با استفاده از اعتقادات و مذهب در اهداف سیاسی ای ساخته شده ایم!
    ما دامیکه: ما از راهبران مذهبی و سیاسی غیر ملی ای، پیروی و تقلید بکنیم، همواره بعنوان یک ابزار سیاسی ای، برای تنش آفرینی، جنگهای مذهبی و نیابتی ای، مورد استفاده قرار خواهیم گرفت.
    زیرا: در جنگ داخلی سوریه، (شیخ خدا یار ناصری) آشکارا هزاره های مقیم دمشق را، به جهاد و جنگ داخلی سوریه تشویق میکرد!
    قبل از انقلاب اسلامی استعماری ۱۹۷۹ میلادی، در ایران و افغانستان نیز، ملا نامهای روضه خوان پیشه، روایت میکردند که: در دهه های ۱۳۷۰ یا ۱۳۸۰ هجری شمسی یا قمری، سیدی در ایران ظهور خواهد نمود، و سپس، یک حکومت اسلامی ای تشکیل خواهد! بعد مقلدین او، در آن حکومت اسلامی، از حقوق اجتماعی اسلامی ای بر خور دار خواهد شد!
    به عقیده من، حکومتهای دست نشانده در افغانستان، و محروم کردن هزاره ها، از امکانات ملی، و حقوق اجتماعی، پایانی نخواهد داشت! تحولات دراماتیکی در افغانستان، و انتقال به پشتونها، حکایت یک حکومت دست کشانده ای دیگری را میدارد!
    بر خورد های خشونت آمیز طالبان- افراطی گری آنها- محروم کردن زنان از تحصیل- بی ثباتی سیاسی- بلوکه کردن داراییهای افغانستان- و در نتیجه: فقر اقتصادی در این کشور- زمینه ساز وابستگی هرچه بیشتر ما، و اداره کردن جنگهای نیابتی در ازای جهاد و پول، در منطقه و جهان اسلام خواهد بود!
    امروز، هزاران سوری، از فقر و تنگ دستی، برای جنگ در ازای پول، ثبت نام کرده اند. تا اینکه به جنگ اوکراین بروند!
    و قبل از انها، فاطمیون نیز در شمال سوریه برای روسها وعده جنگ در ازای پول کرده بودند!؟

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.