روایت درد (قسمت سوم)

نویسنده: مرضیه موسوی

منتشر شده آوریل 19, 2023 میلادی

کاکا غلام‌علی که سه عضو خانواده‌اش در یک انفجار قربانی شدند.

به‌عنوان همکار با یک نهاد مردمی، مسئولیت شناسایی و ثبت مشخصات شهدا و قربانیان انفجارها و حملات هدفمند علیه هزاره‌ها را عهده‌دار بودم، شناسایی شهدا و پیدا کردن آدرس آنان به‌راحتی ممکن نبود و نیاز به جستجوی زیادی داشت. در یکی از روزها که در جستجوی پیدا کردن قربانیان حمله‌ی هدفمند بر مرکز ثبت احوال نفوس برچی بودم،  دریافتم که ملا امام یکی از مساجد دشت‌برچی، سخنران و روضه‌خوان مراسم فاتحه‌ی مشترک  و دست‌جمعی چندتن از شهدای انفجار شعبه‌ی تذکره بوده است.

بدون درنگ به سراغ ملا امام رفتم تا آدرس خانه‌های شهدا را از ایشان بگیرم،  خودم را معرفی کرده و گفتم دنبال شناسایی و ثبت مشخصات قربانیان انفجارها و حملات هدفمند برای یک نهاد مردمی هستم، ایشان بعد از اینکه مطمئن شد که من راست می‌گویم شماره‌ی تماس فردی به‌نام غلام‌علی را داد که چندین عضو خانواده‌اش را در انفجار شعبه‌ی تذکره دشت‌برچی از دست داده بود.

از ملا امام به‌خاطر همکاری‌اش تشکر کرده و با غلام‌علی تماس گرفتم، صدای ضعیف و لرزانی از پشت تلفن جوابم را داد، خودم را معرفی کرده و آدرس خانه‌اش را خواستم و گفتم برای ثبت مشخصات شهدا و قربانیان حملات تروریستی هدفمند خدمت می‌رسم، ایشان آدرس خانه‌اش را داد، بدون تأخیر به سمت بالای کوه آسیا‌بینی دشت برچی حرکت کردم، خانه‌ی غلام‌علی نزدیک بند شاه‌آغا و آخرین ایستگاه موترهای دشت‌برچی موقعیت داشت.

در آخرین ایستگاه از موتر پیاده شدم و بقیه‌ی راه را باید پیاده می‌رفتم، از فردی آدرس محلی را که خانه‌ی غلام‌علی در آن‌جا قرار داشت را پرسیدم، ایشان آدرس را داد و گفت به فلان طرف برو و من هم به سمت آدرسی که آن فرد داده بودم حرکت کردم، یک زمان متوجه شدم که نزدیک یک خرابه‌ای هستم که دیگر هیچ خانه‌ای در آن‌جا نیست و فهمیدم که آن فرد عمدا آدرس را اشتباه داده است، همینکه صورت خود را برگرداندم، دیدم مه چهار نفر معتاد پشت سرم و در تعقیب من هستند.

آن‌ها وقتی فهمیدند که من متوجه فریب و نیرنگ آن‌ها شده‌ام، اطرافم را گرفتند و گفتند که کلاه‌پشتی و هر آنچه که در جیب‌تان از پول و موبایل دارید را به ما بدهید. جلو پایم را نگاه کردم نه سنگی بود و نه چوب و کدام چیز دیگر تا از خود دفاع کنم؛ اما یک دفعه یادم آمد که معتادها بسیار ترسو هستند، کلاه‌پشتی‌ام را باز کرده و پایه‌ی دوربین فیلمبرداری را از داخلش کشیدم و آن‌ها را تهدید کردم، اما دیدم که به تهدیدم توجهی ندارند و خواستار کلاه‌پشتی‌ام هستند. من تمام توانم را جمع کرده و به‌طور ناگهانی به سمت یکی از آن‌ها یورش بردم، خدا را شکر مؤثر واقع شد و آن‌ها ترسیدند، دو پای که داشتند، دو پای دیگر را قرض کرده و با سرعت فرار کردند و من از فرار آنان خنده‌ام گرفته بود و خیلی خوشحال شدم که از دست‌شان نجات یافتم.

 بعد از فرار معتادین، به غلام‌علی تماس گرفتم و ایشان لطف کرده در راه من آمد، همراه غلام‌علی به خانه‌اش رفتم، خانه گیلی، فقیرانه و محقری داشت. یک طرف خانه‌اش دستگاه قالی‌بافی بود و نشان می‌داد که دخترانش قالی می‌بافته‌اند، دیوارهای خانه‌اش ترک‌ترک بود و سقف خانه‌اش نیز با ریزش باران و چکه‌کردن آب، لکه و چک‌چک شده بود. کاکا غلام‌علی، خانم و دو دختر جوان ۲۴ ساله و ۲۶ ساله‌اش را در انفجار خونین شعبه‌ی تذکره از دست داده بود. با دختر کوچک و پسر و عروسش داشت زندگی می‌کرد، خود غلام‌علی جوالی بوده و از آن طریق امرار می‌کرده است؛ اما بعد از اینکه دو دختر جوان و همسرش را از دست می‌دهد، دچار شوک روانی و گنگ شده و فراموشی هم گرفته بود.

دو دختر جوان غلام‌علی در همان روز انفجار به‌دلیل شدت جراحت وارده در شفاخانه‌ی استقلال شهید می‌شوند و خانمش نیز که در حالت کما بوده بعد از ۱۰ روز در شفاخانه ایمرجنسی، دوری دخترانش را تحمل نتوانسته و روحش از بدن جدا به دو دختر جوانش ملحق می‌شود. وقتی وضعیت رقت‌بار زندگی غلام‌علی و صدمه و شوک روحی را که غلام‌علی با از دست‌دادن سه عضو خانواده‌اش در یک انفجار دیده بود را مشاهده کردم، معتادهایی که مرا تعقیب کرده بودند، یادم رفت و در ذهن ام تصور کردم پدری که یک شب دو دلبندش و در یک انفجار سه عضو مهم و درجه‌یک خانواده‌اش را از دست بدهد چه دردی می‌کشد و چه رنجی طاقت‌فرسایی را تحمل می‌کند.

کاکا غلام‌علی چنان شوک دیده بود که درست حرف زده نمی‌توانست و از بس اشک ریخته بود، اشک‌هایش خشکیده شده، غلام‌علی در انفجار شعبه‌ی تذکره علاوه بر خانم و دو دختر جوانش، خانم و دختر خسربره‌اش (برادر زنش) و یکی دیگر از اعضای فاملیش را که برای دریافت تذکره رفته بودند، از دست داده بود و چنین مصیبت سنگینی بر هر کسی که بیاید، معلوم است که در اثر شوک و سنگینی مصیبت، حالت تعادل خود را از دست داده و دچار بیماری روحی و روانی خواهد شد.

دردها، رنج‌ها و مصیبت‌هایی را که هزاره‌ها در انفجارها و حملات خونین هدفمند در طول سال‌های اخیر، تجربه کرده‌اند، خارج از تصور است و این درد و رنج زمانی بیشتر درک می‌شود که با خانواده‌های قربانیان از نزدیک ملاقات و پای درد دل‌های آنان بنشینیم.

0 Comments

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.