به نام خدا پس از روی کار آمدن دولت جمهوری اسلامی افغانستان، اکثر قوانین...
نویسنده: ز ص
تاریخ نشر: آگوست 2, 2022 میلادی
مقالاتی در همین زمینه
منبع عکس: www.marefa.org
حجاب و پوشش را میتوان از جنبه های مختلف فرهنگی، مذهبی و اجتماعی بررسی کرد اما درواقع حجاب و پوشش به نوعی با دین و مذهب گره خورده است و هر جا که سخن از حجاب میشود ناخودآگاه سخنی از دین به میان می آید و کنترل پوشش اندام زنان در یک جامعه مردسالار و بسته نیز به آن گره می خورد.
پوشش اندام زنانه تا اندازه ی در تمامی جوامع قابل قبول بوده و به عنوان ارزش شناخته میشود. در اینکه این پوشش با چه معیار و با چه حدودی بعنوان یک ارزش درین جوامع شناخته می شود، نمی شود برای آن، یک معیار وتعریف واحدی فرض کرد. نگاه تاریخی و امروزی نسبت به پوشش زنان مخصوصا در جوامع اسلامی هنوز هم با همان معیار سنتی گذشته قضاوت می شود در حالیکه، حتی، همین موضوعیت پوشش زنان، حد و حدودش با شرایط جغرافیایی بازهم فرق می کند. بطور نمونه، پوشش زنان در دو کشور ایران و عربستان تفاوت های بسیار دارد ولی در کلیت قضیه، پوشش زنان در دنیای معاصر، مفهوم اصلی اش را از دست داده است واز آن، بعنوان اهرم فشار و کنترل زندگی اجتماعی زنان، آنچه مرد سالاری نامیده می شود در جوامع مسلمان استفاده می شود.
حالا، از انتخاب برقع بعنوان حجاب زن توسط طالبان چه نوع حجاب و پوشش مراد است؟
به طور کلی، از یکسو زنان در زندگی اجتماعی شان درانتخاب نوع پوشش بدن شان باید آزاد باشند و اینکه چه نوع پوشش را بر می گزینند؟ و این انتخاب نوع پوشش و نوعیت پوشش از حقوق اولیه آنها به شمار میرود؛ از سوی دیگر، تلقینات و ارزش گذاری های مردانه برای پوشش زنان و محدودیت های آن، برای بسیار از زنان در افغانستان بصورت یک ارزش اخلاقی و دینی درآمده است واین سبب شده تا خود زنان نیز در ایجاد فرایند محدودیت سازی وتعمیم کنترل و تلقین ذهنیات مردانه نسبت به نوعیت پوشش زنان در افغانستان عملا دخیل باشند. بصورت دیگر، زنان از نظر ساختار اجتماعی و اعمال کردن سنت های اعتقادی و ذهنیت مردسالاری بویژه در قسمت تعریف پوشش زنان و حد و حدود آن نقش فعال دارند.
نوعیت پوشش زنان در کشورهای اسلامی همواره مورد بحث بوده؛ مخالفان و موافقان خود را دارد. تعریف روشن از اینکه چه نوع پوشش ارزش دینی برای زنان دارد در جوامع اسلامی نیز بستگی به سلیقه دستگاه حکومتی از نوعیت پوشش زنان دارد. بطور مثال، با روی کار آمدن طالبان در افغانستان موضوع حجاب زنان بعد از احکام امارت طالبانی دوباره به موضوعی قابل بحث تبدیل شده است.
طالبان که خودر را مسلمان مینامند، طی صدور احکامی حجاب (برقع) را برای زنان در افغانستان اجباری اعلام کردهاند. حال سوال اینجاست که آیا حجابی که طالبان در صدد اعمال آن هستند همان حجابی است که اسلام و اولین منبع این دین (قرآن) از آن سخن میگوید؟ مفسران و عالمان دینی، آیات 31 سوره نور و 59 سوره احزاب را ناظر به حجاب به معنای فقهی و عرفی آن دانسته و حکم حجاب را از آن استنباط و استدراک نمودهاند. در آیه 30 سوره نور، ابتدا به مردان دستور «غض بصر» (پایین انداختن نگاه) و «حفظ فرج» داده شده است. در ادامه در آیه 31، همین دستورات نسبت به زنان مؤمن مطرح گردیده و سپس تأکید شده که زنان مؤمن باید زینت هایشان را جز آن چه آشکار است، هویدا نسازند و اطراف مقنعه ها را به سینه های خود انداخته و آن را بپوشانند (نور/31) (دهقانپور و اوشلی، 1398: 29). در روایتی مصادیق نوع پوشش در اسلام از پیامبر نقل شده است که در برابر نامحرم از چهار پوشش باید استفاده کرد: درع (پیراهن)، خمار (روسری)، جلباب (پوشش سرتاسری که روی بدن میافتد) و ازار (چادر) (طبرسی، 1350″ 7/271).
با توجه به منابع اسلامی میتوان دریافت که حجابی که قرآن و احادیث از آن یاد کرده است همان حجابی است که امارت طالبان بعد از قرنها در پی اعمال آن است؛ ممکن در حد و حدودش اختلافات بوجود بیاید اما در کلیت اش حجاب و پوشش، روش دینی برای کنترل کردن زنان است و درین، جای هیچ شک باقی نمی ماند. باوجود این، سوال پیش میآید که کسانی که خود را مسلمان و حضرت زهرا که در کودکی پشت پرده حجاب و دیوارهای بسته شده مردانه بدور از روابط اجتماعی و بدور از دید در انظار وادار به ازدواج شده است را الگوی خود قرار میدهند حال چرا با این نوع حجاب و پوشش مخالفت میورزند ؟
اکثر مردم افغانستان مسلمان هستند و از تعالیم این دین پیروی میکنند. طالبان دقیقا بر همان باورهای اجتماعی از اسلام انگشت می گذارند که اکثریت مطلق مردم آن را قبول دارند. زن ستیزی اگرتعریف روشن برایش فرض شود در افغانستان بیشتر نمود می یابد. بستر سنتی که با حد و حدود شرعی گره خورده است و وسعت پذیرش آن در جامعه بدون تفکیک مذهب تقریبا به یکسان دیده می شود. درک پوشش زنان در افغانستان بر بنیاد زندگی ابتدایی در جامعه استوار است؛ امریکه ریشه در استدراک آن به زندگی ابتدای هزاران سال قبل شبه جزیره عربستان می رسد که زندگی انسانی بیشتر با شتر، خیمه و داشته های اولیه پیرامونی اش وابسته بوده است.
از آنجاییکه طالبان زندگی کوه و بیابان داشته اند و به یمن زد و بندهای بیرونی، قدرت را بدست گرفته اند درک شان از شرایط اجتماعی برهمان تجربیات کوه، دشت و بیابان استوار است که از آن بعنوان پشتوانوالی یاد می شود. درک پشتوانوالی از زندگی اجتماعی و نحوه زندگی مردم بسیار ابتدایی است که دقیقا با شرایط زمان محمد پیغمبر اسلام مطابقت دارد. بناء، آموزه های دینی هم در اصل فلسفه شان برای اصلاح و نظم بخشیدن زندگی اجتماعی بوده اند. نظم و زندگی اجتماعی در هرجا با حرکت زمان دچار تغییر بوده و متاسفانه در افغانستان چنین نیست. این تشابه تجربیات زندگی اجتماعی با دید پشتوانوالی با زمان محمد پیغمبر، وضعیت زنان را در جامعه روشن می سازد. آنچه که روشن است اینکه، طالبان همان مجوز که در زمان پیغمبر برای نظم اجتماعی و اخلاقی درست بوده را امروز اجرا می کنند. اینکه با توجیهات آن را از دید و مجوزات دینی مجزا بدانیم در واقع خود فریبی مطلق است.
حالا؛ از یکسو اعمال زور و فشار و رفتارهای جبرگرایانه در مجبور ساختن زنان به رعایت حجاب که با دید پشتوانوالی و نگاه دینی هم مطابقت دارد یک امر معمول و بی پیشینه نیست و از بستر تحکم و پذیرش پیروی مطلق بدون و چرا از دین ومذهب بر می خیزد و از سوی دیگر، میتوان اینگونه استنباط کرد که برخورد با حجاب زنان و سایر حقوقشان در افغانستان به نوعی رنگ و بوی سیاسی هم به خود گرفته است.
از زمانی که طالبان در افغانستان حضور پیدا کرده اند، بیشتر حقوق زنان و دختران را به گروگان گرفته اند و از این طریق میخواهند به اهدافشان در مقابل جامعه بینالمللی دست یابند؛ هرچند محدود کردن زنان و اعمال قوانین اسلامی آن هم به شکل بدوی آن میتواند دلایل و منافع بسیار دیگری را نیز برای طالبان داشته باشد. همان گونه که میدانیم تفاسیری که تا به حال از اسلام ارائه شده است تفسیری مردانه بوده است از جمله پوشش زنان بعنوان حجاب. زنان افغانستان بر اساس ارزشها و فرهنگ جاری در جامعه از حد متعارفی از پوشش و حجاب برخوردار هستند. در دوره جمهوریت نیز که برای حجاب و پوشش حد و حدود خاصی به شکل قانونی مشخص نگردیده بود زنان افغانستان حد مطلوبی از حجاب را به خواست خود رعایت میکردند؛ هرچند از دید ساختار اجتماعی هنجار شکنی های دیده می شد که با نورم های اجتماعی تا اندازه ی مطابقت نداشت و همین باعث می شد تا هر نوع هنجارشکنی زنان دشمنی با اسلام پنداشته شود. حتی در همان زمان جمهوریت نیز، داستان سنگسار کردن فرخنده آنهم در قلب پایتخت کابل بدلیل سوء ظن که در مورد وی بیان می شد تایید است از وضعیت حقوق زنان در افغانستان و زنان افغانستان وضعیت مطلوبی از حقوق اجتماعی نداشتند حالا با آمدن طالبان شرایط زنان افغانستان متاسفانه وحشت ناک تر شده است.
زنان افغانستان بعد از سقوط نظام پیشین دست به مقاومت زدند اما با فشار فزاینده روبرو شدند که این فشار هم از سوی طالبان و هم از درون جامعه سنتی بر می خاست. درین میان، آنچه ناروشن است آینده ی تاریک است که زنان افغانستان با آن روبرو می شوند. شرایط سخت و دشوار که نفس کشیدن را هم برای شان سخت می سازد.
0 Comments