به نام خدا پس از روی کار آمدن دولت جمهوری اسلامی افغانستان، اکثر قوانین...
نویسنده: دوکتر مهراب الدین شیرزاد
تاریخ نشر: سپتامبر 17, 2020 میلادی
مقالاتی در همین زمینه
فایل صوتی مقاله را اینجا می توانید بشنوید…
هزاره ها یکی از گروه های قومی درافغانستان اند که دربرخی اسناد از سوی مؤرخین و محققین وجه تسمیۀ هزاره را ، خزاره یا خزر یاد نموده که شاید با دریای خزر نیز بی ربط نباشد. هم چنین هزاره ها به این جهت به این نام مسمی شده اند که و جه تسمیۀ هزاره بخاطر داشتن هزار نهر و رود و هزار دره و هزار کوه مرتفع نیز بکار رفته است و میگویند که از هزاره جات هزار چشمۀ خوشگوار بیرون می آمد وبعد از اسلام به جای آنها هزار مسجد و هزار منبر ساخته شده است . در ضمن در عصر سلاطین قدیم زابلستان مردم هزاره هرسال هزار سوار عوض مالیات به قشون شاهی آن زمان میدادند که وجه تسمیۀ هزاره شاید درین رابطه نیز باشد.
با توجه به آثار کشف شده و نقاشی های آبرنگ روی دیوارهای معابد و اطراف تندیس های بودا ، نقاشی های به جا مانده از زمان آخرین شاهان کوشانی و هم چنین شکل فیزیکی تندیس ها در بامیان می توان چنین نتیجه گرفت که ساکنان این منطقه تا حدود 2300 سال پیش دارای همان ترکیب فیزیکی چهره و صورت بوده اند که هزاره های امروز هستند . چهرۀ مغولی ساکنان هزاره جات را میتوان مدت ها پیش از حملۀ چنگیز و امیر تیمور که ظهور آنها در صحنۀ تاریخی نسبتاً جدید است ، جستجو کرد.
یفتلی ها از سال-710 425 میلادی ، جانشینان امپراطوری کوشانیها نیز با همان ترکیب فیزیکی و چهره تعلق داشته اند. تاثیر یفتلی ها را تا زمان پیدایش کلمات ترکی در لهجۀ هزارگی می توان دنبال کرد. البیرونی رد پای یفتلی ها را تا ترک های تبت می رساند و اولین فرمانروای این سلسله را – که بیش از شصت سال فرمانروائی داشته است- بنام” برهاتگین ” یا “بره تگین” می شناسند.آخرین حاکمان تاگین”تگین” غزنوی ها بودند که در حدود هزار سال پیش در غزنی حکومت کردند.
پس از یفتلی ها ، نواحی جنوبی آمو دریا تحت فرمان سلسله های ترک آسیای مرکزی و شرقی در آمد که بیش از هزار سال بر آن جا حکومت نمودند. بنابراین، مدتها پیش از ظهور مغول ها، ساکنان هزاره جات امروز در معرض تاثیرات اقوام قدیمی تر و ترک زبان با ویژگی های فیزیکی شبیه مغول ها قرار گرفته اند .” ژرژفیریر” محقق فرانسوی نظریه اش این است که هزاره ها ساکنین اصلی این سرزمین می باشند و در زمان اسکندر مقدونی در ین محل زندگی می کرده اند.
برخی از دانشمندان داخلی و خارجی نیز در زمینۀ منشاء بومی بودن هزاره ها به این باورند که هزاره ها یکی از قدیمی ترین ساکنان این منطقه هستند. نیاکان هزاره ها به ساکنان ترک آسیای مرکزی و شرقی که بیش از 2300 سال پیش از شمال و جنوب هندوکش به نواحی موسوم به هزاره جات کنونی مهاجرت کرده اند ، باز می گردد . گفته های آنان بیانگر آن است که ورود ساکنان ترک آسیای مرکزی از شمال و جنوب هندوکش به هزاره جات امروزی سیصد سال قبل از میلاد بوده است. زبان ترکی فعلی یا ترکی استانبولی از زبان های بسیاری مانند انگلیسی، فرانسوی، عربی و فارسی مدد گرفته است. در این میان واژه های هزارگی جایگاه خاص دارد. بسیاری ازین واژه ها در زبان فارسی استفاده نمی گردد؛ مثلاً، قاش(ابرو)، کرپک(مژه) قریش (وجب)، یاره(زخم)، چوقور( گودال) کلوش(کفش پلاستیکی)،یشیل(سبز)، قولاچ (واحد اندازه گیری)، بیقوش و چارشمبی، طولغه (قسمت بالای سر)، بورگود (نوعی پرنده) ،ایلیه،آله قوغمئ،آلغه، آلغوی، التمور،دلتمور قروانه،پای دوس،قاغوش،گزمه (مصدر گزمک )بیاقوش و بسیاری از واژه های دیگر.
این مسئله، دیدگاه آن عده از پژوهشگران تاریخ را که تبار هزاره ها را ترک می دانند تقویت بخشیده و بسیاری از مفروضات و توهمات تاریخی دیگر را زیر سوال قرار میدهد.
تئودور سن در فرهنگ جدید جامعهشناسی خود، قوم را چنین تعریف میکند: گروهی با سنت فرهنگی مشترک و احساس هویتی که آن را به عنوان یک گروه فرعی از یک جامعۀ بزرگتر مشخص میکند و اعضای هر گروه قومی از لحاظ ویژگیهای خاص فرهنگی از سایر اعضای جامعۀ خود متمایز هستند.
هزارهها از یک سو دارای هویت قومی اند و از سوی دیگریک هویت تباری دارند. در این هویت، تمام هزارههای جهان اعم از هزاره های شیعه، سنی و اسماعیلی(هزاره) اند. بنابراین، هزارههای پنجشیر، بدخشان، فرخار، تخار، قندوز، لغمان، بلخ، بغلان، پروان، غور، بادغیس، هرات، تایمنی، جمشیدی، فیروزکوهی، چهارایماق، فراه، هیرمند، قندهار، ارزگان که اکنون بیشترشان سنیاند، همگی از نظر تباری هزاره اند.
در طرف دیگر، هزارهها دارای هویت فرهنگی مشترک اند. گروه قومی که هزارههای شیعه، سنی و اسماعیلی به آن وابستهاند، دارای مشترکات فرهنگی خاص زبانی شامل گویش و لهجه، آداب و رسوم، سبک زندگی، یگانگی رفتاراجتماعی اند که ممکن است براساس نیاکان مشترک و یا براساس عوامل دیگری اجتماعی به وجود آمده باشند. بنابراین، یک گروه قومی میتواند یک جامعۀ فرهنگی نیز باشد.
هزارههای اهلسنت بخش بزرگی از جامعۀ هزاره را تشکیل میدهند. هویت مذهبی هزارههای اهلسنت افغانستان، مانند هزارههای شیعۀ اسماعیلی و دوازده امامی بخشی از هویت فرهنگی آنان به حساب میآید وهمچنین هویت تباری آنان؛ هرچند در طول تاریخ به دلیل سیاست های سرکوب، حذف و سانسور، جهانیان، مردم هزاره را با هویت مذهبی هزارههای شیعه میشناختند و از دیگر هویتهای مذهبی هزارهها بیخبر بودند.
هزارههای سنی در صد سال اخیر رابطۀ چندانی با هزارههای هزارستان نداشته اند و آنان در میان اقوام دیگر گم شده بودند وهویت تباری آنان بعمد یا به اجبار کتمان شده بود.
هزارههای اهل سنت در محاسبات جمعیتی، تاجیک و یا پشتون محسوب شدهاند؛ زیرا پس از قتلعام هزارهها توسط امیرعبدالرحمان و امیران پس از وی، هزاره بودن به یک “دشنام اجتماعی” تبدیل شده بود که در نتیجه برخی از هزارههای اهلسنت برای برون رفت از این نگاه و رفتار اجتماعی، هویت هزاره بودنشان را انکار و کتمان کرده، تاجیک و پشتون شمرده شده اند تا اینگونه با تغییر جغرافیا و پوشش مذهبی به نحوی از نفرین، قهر، بردگی، انواع توهین و تحقیر که روزانه هزاره های شیعه با آن سردچار بودند، در امان بمانند. زبان فارسی و مذهب حنفی میان هزارههای سنی و تاجیکها دلیل یگانگی و تغییر هویت فرهنگی و تباری هزاره های سنی بوده است.
در چنین برههای از تاریخ، هزارههای اهلسنت از هویت اصلیشان چشم پوشی کردند و به هویت جبری تاجیک و به مذهب سنی در آمدند که حتی مردم چند قریه در مرکز بامیان هنوز هم به نام و هویتهای ساختگی زندگی میکنند.
امروز نیز، گمنامی و سرکوب هویتی هزارههای سنی را تهدید میکند؛ چنانچه عدهای از مردم هزاره، به هویت دیگر پناه بردهاند و دلخوش کردهاند که حداقل در جامۀ هویت دیگر زنده بمانند؛ اما بدبختانه در این لباس نیز نجات نیافتهاند و هرگز به موقعیتهائی که شایسته و بایستۀ شان هست، نرسیدهاند.
استبداد و تبعیض قومی در افغانستان، سبب شده است که هزارههای سنی حتی در برخی مواقع خاص مجبور شدهاند در مقابله و جنگ با هزارههای شیعه مذهب قرار بگیرند؛ اما حالا هزارههای سنی به این امر پی بردهاند و در صدد آن هستند که دوباره به هویت گمشدۀشان برگردند و خودشان را تاجیک نخوانند. متأسفانه کلمۀ هزاره هنوز هم در میان تودههای هزارههای سنی یک تابو است و سالها طول می کشد تا از شرم و ننگ هزاره بودن در میان هزارههای سنی کاسته شود و اعتماد بنفس هویتی آنها باز سازی شود.
انسجام و تشکل قومی، مبارزه علیه از خودبیگانگی حاکم در میان هزارههای سنّی و دفاع از حقوق آنها، میتواند هزاره های سنی را در تعاملات سیاسی مطرح کرده و در کنار دیگر اقوام، با افتخار خود را مجموعه ای از جامعه هزاره بدانند.
باوجود آن که نزدیک به نیمی از جامعۀ هزاره را هزارههای سنی مذهب تشکیل میدهند اما آنها تا هنوز به هویت قومی و تباری خود برنگشته اند. آنان باید صدای محرومیت و دور نگه داشتن از یکدیگر را پس از قرنها سکوت ، با اقتدار بلند کنند.
شوربختانه هزارههای سنی همیشه به شکل گسترده سربازان گمنام بودهاند، پس از این باید با قدرت و توان تلاش صورت گیرد تا از مردم هزارۀ سنی به عنوان پیشمرگ و اهرم فشار استفاده نشود. هزارهها باید در استقامت وحدت همگانی هزاره، اعم از شیعۀ (اسماعیلی، اثنیعشری ) و سنی، به عنوان یک تبار واحد، در تلاش باشند و به آن برسند.
برای هزارههای سنی، تاجیک شدن، راهی بود تا هم از ارزش اجتماعی برخوردار باشند و هم در قدرت سیاسی به نحوی شریک شوند. تاجیک بودن راه گریزی بود از همان دشنام اجتماعی که هزارههای شیعه از آن رنج میکشیدند. مردم قبایل دیگر، با هزارهها غذا نمیخوردند و کودکان هزاره از درس، تعلیم و مکتب محروم بودند. شاید از همین رو، هزارههای سنی ترجیح دادند تاجیک باشند. از دلایل دیگری که هزارههای سنی تاجیک شدند، میتواند ترس تاریخی آنها باشد. امنیت برای این مردم مهم بوده است و آنها از قتلعام و کشتهشدن میترسیدند و نگرانی تاریخی و همیشگی داشته اند.
هزارههای اهلسنت از دل تاریخ گذشته بیرون شدهاند. تاریخی که سینهاش پر از بیعدالتیها، فراموشیها، نادیدهانگاریها و حق تلفیهای آشکار است. تاریخ پردردی که خصوصیات فیزیکی آنها با بینی پهن، چشمانبادامی همواره به مسخره گرفته شده و هویت تباری، قومی و انسانی آنها مسخ شده است.
هزارههای اهلسنت در جنگها سربازانی خوبی بودند؛ اما در تقسیم قدرت، امکانات رفاهی و انکشاف همواره نادیده گرفته شده و محروماند. مناطق زندگی آنها درههای دور دست هنوز از توسعه باز مانده و هنوز هم محروم نگهداشته میشوند.
شورای سراسری هزارههای اهلسنت افغانستان براساس درد و رنج تاریخی مردم هزاره که برخی از آنان نزدیک به دوصد سال پیش از مناطق اصلیشان براساس ظلم و استبداد حاکمان قندهار و کابل آن زمان، تغییر مکان داده و به مناطق شمال و غرب افغانستان امروزی مجبور به سکونت شده و مشغول کشاورزی اند.
درین مناطق آنها با اقوام پشتون، تاجیک و ازبیک بدلیل اشتراکات مذهبی به نوعی پیوند خونی و خویشاوندی ایجاد کرده اند ولی با آن هم هویت و چهرۀ هزارهگی در میان این مردم به کلی از بین نرفته است. هر چند در آداب و رسوم، پوشش، باورهای هویتی با هزارههای دیگر کمی متفاوت شده اند.
گویش هزارهگی هنوز یک امر غالب برای هزاره های سنی بشمار می رود ولی در بیرون و سطح ملی هنوز هم بنام تاجیک خوانده میشوند.
در همین راستا اگر شکلگیری شورای سراسری هزارههای اهلسنت نبود، هزارهای به نام هزارههای سنی از میان میرفت و در میان نسلهای جوان این مردم دیگر کسی هزارۀ اهلسنت را نمیشناخت.
هزارههای سنی بخش کلانی از جامعۀ هزاره را تشکیل میدهند، چنانچه در “دانشنامۀ ویکیپیدیا” دراین باره چنین آمده است: “تعداد قابل توجهی از هزارههای سنی نیز وجود دارند که بیشتر در مرکز ولایت بادغیس در شهر قلعۀ نو سکونت دارند.” افزونبر این، در بدخشان، تخار، بلخ، سمنگان، بغلان، پروان، بادغیس، کنر، لوگر، ننگرهار، ارزگان، لغمان، کابل، بامیان، غور، قندهار، هیرمند، فراه، هرات و ولایتهای دیگر، هزارههای اهلسنت زندگی میکنند.
براساس مطالعه معلومات و اطلاعات شش سالۀ مسئولین شورای سراسری هزاره های اهل سنت افغانستان و برآورد و آمار تخمینی، میتوان گفت که ولایت بغلان شانزده ولسوالی دارد ونه ولسوالی آن هزاره نشیناند و بدینگونه نفوس هزارههای سنی درین ولسوالی ها اکثریت نفوس این ولایت را تشکیل میدهند که از شاخه های قومی مانند ساکه ، دهله ، گری ، کوهگدای ، کاوی ، ابکه، چاکر ، نوکر ، نیک پی و … می باشند.
ولایت بغلان یکی از بزرگترین ولایات محل زندگی هزاره های اهل سنت افغانستان میباشد که با هزاره های شیعۀ جعفری و اسماعیلی همزیستی دارند اما متاسفانه هیچ گاهی در مسند مقام ولایت ، ریاست امنیت ملی ولایت و فرماندهی پولیس از این مردم گماشته نشده است. از ولایت بغلان که بگذریم، هزاره های سنی بخش کلان و احتمالا اکثریت ساکنان ولایت بادغیس را در تشکیل میدهند که بیشتر در شهر قلعه نو زندگی میکنند.
در ولایت کندز هزاره های سنی در ولسوالی های خان آباد ، علی آباد وچند ولسوالی دیگر جمعیت قابل توجهی بشمار می روند. در ولایت تخار چهار ولسوالی نمک آب، چال ، اشکمش و طالقان نزدیک به نیمی از جمعیت این مناطق هزاره نشین اند.
در ولایت بدخشان در پنج ولسوالی آن هزاره های سنی زندگی میکنند . تقریباً نیمی از جمعیت ولایت غور را هزاره های اهل سنت تشکیل میدهند که بیشتر خود را ایماق حساب میکنند . هزاره های اهل سنت ولایت پنجشیر بیشتر در ولسوالی درۀ هزاره زندگی می کنند که احتمالاً تا 20 درصد نفوس ولایت پنجشیر را در بر میگیرند.
در ولایت پروان هزاره های سنی که بیشتر در ولسوالی های سرخ ، پارسا، سیاه گرد و غوربند زندگی میکنند، نفوس قابل توجه داشته وبیشتر تجارت پیشه هستند. در کاپیسا ، بگرام ، غزنی، لغمان ، بامیان ، سمنگان ، دره شمالی ، پغمان نیز هزاره های سنی با تراکم جمعیتی متفاوتی زندگی میکنند . در شهر کابل هزاره های سنی بیشتر در منطقه 315 به نام هزاره های بغل میباشند که نزدیک به چندین هزارخانواده در کنار هزاره های سنی قلعه چهاردهی ، قلعه فتح الله ، مرادخان ، علاءالدین ، قرغه ، منطقۀ قاضی، قلعه فتوح ،تنگی مسند ، تنگی للندر ، کاریز میر، ده مسکین نیز زندگی میکنند که جمعیت قابل توجه اند.این تراکم جغرافیائی و جمعیتی نشان میدهد که احمتالا چهار میلیون هزارۀ سنی در افغانستان زندگی میکنند.
ایجاد مرکزیتی برای هزارههای اهلسنت در سال 1393 خورشیدی و سالهای پیش از آن در مجموعههای کوچکتری رقم خورده بود. اولین مجموعهای که در پی یافتن هویت هزاره گیاقدام کرده اند مولوی سالک زاده والی سابق ولایت بلخ و وزیر مشاور سابق ریاست جمهوری و سناتور سابق، دکتر یونس ساکایی استاد دانشگاه کابل، استاد سعید استاد دانشگاه کابل وتعدادی دیگر می باشند که با درک شرایط موجود برای هویت هزارۀ سنی نشستهایی را برگزار کردند. در این دوره، تمرکز بیشتر روی نامگذاری این حرکت بود و سرانجام در پی این تلاشها “شورای تورانیان” شکل گرفت؛ اما این نام و حرکت تنها در همان جلسهها ماند و عمومی نشد. زیرا ترور مشکوک یکی اعضای این گروه در ساحۀ پارک زرنگار، زنگ خطری برای دیگران بود و چنین شد که همه سکوت را پیشه کردند.
مولوی سالکزاده با برخوردهای سرد رهبران هزاره و تاجیک به خاطر هزاره بودن روبهرو شد و با انتخاب بحیث سناتور، بدون درنظرداشت جایگاه قومی، از جمع همراهان روی گردانید و طبل ترکتبار بودن را به صدا درآورد و با جنرال دوستم نزدیک شد اما شورای تورانیان پانگرفت.
در سال 1393 با حضور جوانان در فضای مجازی و همرسانی مجموعهای با جلسههای نامنظم، شالودۀ فکری و ابتدائی شورائی ریخته شد تا با چتر آن، هزارههای اهلسنت بتوانند هویت خود را بازیابند. این شورا در محور افرادی مانند: استاد طغیان ساکایی از ولایت بغلان، الحاج غلامسخی پارسایی از ولایت پروان، عبدالرحمان رحمانی، عتیقالله قادری، دکتر مسکین کاوی، دکتر محرابالدین شیرزاد، محمد زبیر فلکپور، احمد بهمن، بابه قادری، رضا حبیبی، عبدالباسط واحدی، رفیعالله ولیزاده از ولایت بغلان، سمیع درهای، مسجدی سلیم از ولایت پنجشیر، گلاحمد انوری از ولایت غور، سراج الدین بدخشی از ولایت بدخشان، اسحاق کیهان، محمد آصف سیرت، سمیع رحمانی از ولایت تخار، محمد نعیم معلمزاده از ولایت بادغیس، مطیعالله دهاتی، یونس محتوا از ولایت قندوز، عبدالله عدیل از ولایت لغمان مجموعهای را ساختند که بعدیها به “شورای سراسری هزارههای اهلسنت” شناخته شد.
در نشستهای این مجموعه، بیشتر روی نامگذاری شورا کار شد واز میان نامهائی مانند شورای ترکتباران، شورای هزاره، شورای هزارۀ اهلسنت و الجماعت و شورای تورانیان سرانجام “شورای سراسری هزارههای اهلسنت افغانستان” مورد تائید قرار گرفت.
علت این نام گذاری این بود که مردمانی که با نام هزاره زندگی میکنند در ریشۀ تباریشان از نژاد ترک اند. در قانون اساسی افغانستان ترک بودن قومیت مشخصی محسوب نمیشد و از سوی دیگر مردم این مناطق بعنوان هزاره در میان سایر اقوام شناخته می شدند و نام شورا برای ابراز هویت مذهبی هزاره های سنی مهم بود.
این مجموعه به این باور بودند که همانگونه که در قندهار، پشتونها شیعهاند و در هرات تاجیکها شیعه هستند، هزارهها نیز میتوانند سنی باشند.
این شورا در اوایل شورائی اداره میشد. در جلسههای هر هفته یک رئیس انتخاب میشد و فعالیتها را مدیریت میکرد تا اینکه مجموعه بزرگ و بزرگتر شد. بعد از مدتی استاد ساکایی از پیشکسوتان این حرکت را به عنوان رئیس عمومی انتخاب کردند.
شورا برای رهائی بخش بزرگی از مردم که سالها پیش از مناطق اصلیشان مانند پشتۀ قندهار بیجا شده و به صفحات شمال مهاجر شده بودند فعالیت اش را آغاز کرد.
اهداف شورا این است که دو قرن سکوت را بشکند و دیگر نگذارد هزاره های سنی صرفاً صندوق رای و تائید برای حاکمان و خانهای منطقه باشند. هدف اصلی این شورا رهائی مردم از بحران هویت قومی و تثبیت جایگاه سیاسی و اجتماعی هزاره های سنی می باشد.
تذکر
هزاره های سنی مانند برادران اسماعیلی، جزء از جامعۀ بزرگتر هزاره در افغانستان بوده اند. وقایع درناک تاریخی که توسط زمامداران سابق افغانستان از بدو پیدایش این کشور در جغرافیای منطقه تاکنون، مخصوصاً در دوران زمامداری عبدالرحمن که جنگ مذهبی و نژادری را علیه هزاره های شیعه براه انداخت، فاصله ای را بین دو کتلۀ عمدۀ هزاره ها ایجاد کرد. اکثریت قاطع هزاره های شیعه قتل عام شده و بازماندگان شان از سر زمین های آبائی شان در افغانستان مرکزی و جنوب مرکزی بیرون رانده شدند. هزاره های سنی بخاطر داشتن مذهب متفاوت و همخوانی شان با غیر هزاره ها عمدتاً از این قتل عام جان بسلامت بردند.
اکنون خود آگاهی نسل جدید از تبعیض و به حاشیه رانده شدن توده های هزاره های سنی توسط سایر گروه ها اتنیکی، حتی آنانیکه با آنها محشور بوده اند، هزاره های سنی را وادار ساخته تا هویت اصلی شان را باز یافته و جایگاه برحق شان را در جامعه تثبیت کنند.
برای تمام هزاره ها جای مسرت است که فاصله بین جناحهای هزاره بتدریج کاهش می یابد و ما امیدوار هستیم که در آیندۀ نه چندان دور، هزاره ها بحیث یک ملت واحد متشکل شوند که منطقه، مذهب، سیاست و ارتباط باعث تفریق شان نشود. (بلاق)
0 Comments