توافق صلح امریکا با طالبان: جنبۀ اتنیکی

نویسنده: اکرم گیزابی

تاریخ نشر: ژوئن 27, 2020 میلادی

اکرم گیزابی روزنامه نگار سابق صدای آمریکا و تحلیلگر افغانستان و آسیای جنوبی است.

مقالاتی در همین زمینه

ابراز امتنان

شبکه تحلیلگران بلاق از کمک مالی عزیزانی که این شبکه را در رونمایی نسخه...

توافق صلح امریکا با طالبان جوانب متعددی داشت ولی یک جنبۀ آن که نادیده گرفته شده، جنبۀ اتنیکی و قبایلی آن است. تمام جوانب ذیدخل در پیشبرد این پروسه، یک سهم اتنیکی در قضیه داشتند که به یک توافق و یا در نهایت به پیروزی طالبان و پاکستان انجامید. اولاً پاکستان بحیث یک کارساز قضیه و قدرت محرکه در افغانستان در جریان سه دهۀ گذشته در موفقیت توافق  با امریکا از جنبۀ اتنیکی کار گرفت. در جریان پیشرفت مذاکرات امریکا و طالبان، حکومت دانالد ترامپ از پاکستان تقاضای کرد تا با تشویق تحت الحمایه هایش به پیشرفت مذاکرات کمک کند. پاکستان به این خواست گردن نهاده و یک رهبر طالبان را آزاد کرد که برای آقای ترامپ یک دلیل واهی جهت خروج عساکر امریکائی از افغانستان فراهم کرد. این اقدام پاکستان در تقویت پشتونها در افغانستان وهم چنان نزدیک کردن افغانستان با پاکستان کمک کرد. عمران خان که خود یک پشتون است ملا برادر را به تقاضای زلمی خلیلزاد که او هم یک پشتون است آزاد کرد تا به هم قطاران خود در قطر بپیوندد. عمران خان می توانست این تقاضای نمایندۀ امریکا را رد کند ولی نکرد و با این اقدام خود یک مقدار توجه ترامپ را جلب کرد که دراین زمان حساس، قصر سفید به شدت برای خروج از مخمصۀ افغانستان به یک نفر کلیدی نیازداشت که با ایالات متحده کنار آید. عمران خان در عین حال از همبستگی پشتونوالی کار گرفت و با این کارش موفقیت طالبان را برای رسیدن به قدرت در افغانستان و کنترول پاکستان را بر همسایه اش یک قدم پیشتر کرد.

بعداً در یک جریان نا مرتبط به این توافق ولی بازهم در راستای پشتونوالی برای همبستگی با هم قبیله هایش در افغانستان، عمران خان به یک هیئت پشتونهای پاکستان اجازه داد تا با سایر رهبران پشتون پاکستان در مراسم تحلیف اشرف غنی احمد زی در کابل شرکت کند. اشرف غنی احمدزی بعد از آنکه در سال 2014 با تقلب گستردۀ آرا، رئیس جمهور شد دو بار با رهبران برجستۀ پشتونهای پاکستان دیدار و گفتگو کرد. در این ارتباط او یگانه رهبر افغانستان است که بیش از یک بار با رهبران پشتون پاکستان دیدار کرده است. این بارگذشته از رهبران سنتی با مسئولین یک گروه جدید التشکیل بنام جنبش تحفظ پشتون دیدار نمود که در جناح مخالف حکومت پاکستان قرار دارد. حمایت عمران خان از اشرف غنی احمد زی به اندازه ای بود که اجازه داد رهبران مخالف حکومت پاکستان در یک سفر سیاسی به افغانستان بروند. لازم بیاد آوری است که رهبران این جنبش در پاکستان قیود رفت و آمد دارند و همین دو رهبر جنبش با آنکه عضویت پارلمان را دارا بودند مدتی در زندان پاکستان در بند بسر می بردند. واضحاً اشرف غنی احمدزی کوشید استفادۀ اعظمی را از این وضع ببرد. البته تصادفی نبود که خلیل زاد نیز در مراسم تحلیف حضور داشت. تمام این نمایش اتنیکی و قبیلوی را همه می دیدند بجز از رهبران حکومت امریکا که بازیچۀ یک پشتون زیرک از واشنگتن قرار گرفته بود.

هر دلیلی که در عقب توافق نامۀ امریکا با طالبان موجود باشد، یک بار دیگر تسلط پشتون ها را بر اریکۀ قدرت در افغانستان مستحکم می سازد. از زمان تشکیل افغانستان بحیث یک کشور، زمامداری آن بجز از دو وقفۀ کوتاه در دوران معاصر در دست پشتون ها بوده است. در سال 1929 برای بر انداختن حکومت اصلاح طلب شاه امان الله یک فرد بیسواد راهگیر تاجیک مورد حمایت قرار گرفت تا قدرت را برای نه ماه درافغانستان بدست گیرد. بعد از آن یک پشتون طرفدار انگریزها به افغانستان برده شد و بحیث پادشاه جدید زمام امور را بدست گرفت. در سال 1992 حکومت مجاهدین در کابل با حمایت پاکستان روی کار آورده شد که رهبری آنرا حضرت مجددی و بعداً برهان الدین ربانی یک تاجیک بعهده داشت. بعداً در سال 1996 گروه افراطی مذهبی ای طالبان که اکثریت مطلق اعضا و رهبری آنرا پشتون ها تشکیل میدادند قدرت را به کمک پاکستان بدست آورد که تا زمان سقوط آن توسط امریکا در سال 2001 بربخش هائی از افغانستان حکومت کرد.  

افغانستان بخاطر سوء مدیریت نخبگان بر سر اقتدار از یک قوم و حمایت بیگانگان از آن، عقب مانده ترین و انکشاف نیافته ترین کشور باقی ماند. غیر پشتون ها با آنکه اکثریت را درافغانستان تشکیل میدادند اما اکثراً توسط نخبه گان بر سر اقتدار در حاشیه قرارداده می شدند.

 زمانیکه دانالد ترامپ تصمیم گرفت به حضور امریکا در افغانستان خاتمه دهد قرعه بنام زملی خلیلزاد که یک مامور سابق حکومت و جزئی از گروه محافظه کار نو است که در دوران انتخابات، خود را به ترامپ نزدیک کرده بود. او هم چنان در حکومت جورج بش نیز وظیفه داشت و در کنفرانس بن در مورد افغانستان وسیله شد نظام جدید نیرومند ریاستی و یا مرکزی ایجاد شود که در راس آن رئیس جمهور قرار داشته باشد. جناح مخالف تحت رهبری اتحاد شمال خواهان یک نظام غیر متمرکز بود که رئیس جمهور حرف نهائی را زده نمی توانست. خلیلزاد هم چنان طرفدار آوردن حامد کرزی بعوض ستار سیرت بود. هردو در یک زمان برای یک شرکت نفت امریکائی بنام یوناکال کار می کردند. ستار سیرت نمایندۀ ظاهر شاه بود که اکثریت طرفدار او بودند اما چون پشتون نبود نگذاشتند رهبری را بدوش گیرد.

همکاری و آشنائی خلیلزاد با طالبان به مراتب از وظیفۀ فعلی اش بحیث نمایندۀ خاص امریکا در امور افغانستان فراتر می رود. در سال  1996 که طالبان کنترول اکثریت مناطق افغانستان را با کمک جدی پاکستان بدست گرفتند، فرصت های جدیدی برای پاکستان جهت رسیدن به بازار های اقتصادی آسیای میانه بوجود آمد. در واقع برای اولین بار طالبان با یک کاروان لاری های تجارتی پاکستان هم برای حمایت از این کاروان و هم برای تسخیر نقاط حساس در مسیر راه، وارد افغانستان شدند. در زمرۀ فرصت های جدید یکی هم یک پایپ لاین گاز بود که قرار بود توسط شرکت یونیکال اعمار شود. خلیلزاد مشاور شرکت یونیکال بود. وی فرصت خوبی را یافته و به شرکت یونیکال مشورت داد تا این پایپ لاین گاز را از طریق افغانستان به پاکستان روی دست گیرد. او هم چنان برای شرکت یونیکال در واشنگتن لابی نمود و در سال 1996 یک مقاله در روز نامۀ واشنگتن پوست بطرفداری از طالبان نوشت که طالبان گروهی است که امریکا می تواند بر آن اعتماد کرده و با آن همکاری کند. “طالبان از نوع بنیادگرائی ضد امریکائی که ایران پیشه کرده پیروی نمی کنند و بیشتر به نوع سعودی نزدیک تر هستند. این گروه به ترکیبی از ارزشهای سنتی پشتون با تعبیر بنیادی اسلام معتقد هستند.” (1)

یونیکال در سال 1997 تعدادی از رهبران طالبان را به ایالت تگزاس امریکا دعوت کرد و خلیلزاد با آنها ملاقات کرده و روابط نزدیکی را با آنها بر قرار نمود. اما در آنوقت مانند حالا، طالبان روابط نزدیکتری با القاعده داشتند که رهبر آن از سودان به افغانستان نقل مکان کرده بود. وقتی القاعده در سال 1998 عملیات دهشت افگنی را از افغانستان علیه سفارت های امریکا در افریقا سازماندهی کرده وبعداً براه انداخت، توافق یونیکال بعد از آن بر هم خورد و خلیلزاد برای مدتی از صحنه خارج شد.

زمانیکه طالبان در اثر بمباردمان امریکا از هوا و قوای اتحاد شمال از زمین سقوط داده شدند، خلیلزاد باز وارد صحنه شد. او در تمام جزئیات دو لویه جرگۀ اضطراری و قانون اساسی دخیل بود. با استفاده از نفوذ و قدرت امریکا برای متقاعد ساختن افراد از تهدید به قوه استفاده می کرد ه و بحیث نمایندۀ خاص امریکا برای افغانستان بیشتر بحیث وایسرا عمل میکرد تا یک سفیر. او مانند جنرال دگلاس مک آرتر قوماندان نیروهای امریکا در جنوب شرق آسیا عمل می کرد که بعد از تسلیمی جاپان قانون اساسی و نظام اداری آیندۀ آنکشور را تعیین کرد. وی مردم را وادار میکرد از آنچه که او می خواست در عصر بعد از جنگ در افغانستان و به نفع هم قبیله هایش روی کار آید، پیروی کنند نه آنچه را که خود مردم می خواستند. نابسامانی های که امروز دامنگیر افغانستان است قسماً نتیجۀ ترتیبات غلطی است که خلیلزاد برای افغانستان پیشنهاد کرد. تفکر غالب این است که  خلیلزاد روی یک حکومت مقتدر مرکزی اصرار ورزید تا به هم قبیله هایش انحصار قدرت را نصیب گرداند. 

افغانستان از حاکمیت یک قبیله و تصمیم گرفتن روی اکثر نفوس کشور خسته شده است. در جریان ادارۀ قبلی افغانستان، جان کری وزیر خارجۀ وقت امریکا تا اندازه ای مشکل حاکمیت بر افغانستان را درک کرد و کوشید از یک طرف غایلۀ ناشی از تقلب گستردۀ تقلب آرا  را حل کند و از جانب دیگر میکانیزمی ایجاد شود که در آن نمایندگان غیر پشتون ها در یک نظام دوگانه که در آن رئیس جمهور و صدراعظم روی کار باشد، ایجاد شود، گرچه بنام رئیس جمهور و صدراعظم نبود ولی در عمل و در مفکوره بود.

بعد از انتخابات اخیر، خلیلزاد از ادارۀ غنی احمدزی حمایت کرد که با وجود تمام نا بسامانی ها و تقلب گسترده خود را رئیس جمهور مشروع و منتخب می داند. خلیلزاد هم چنان با توافق به مطالبۀ طالبان مبنی بر خروج عساکر امریکائی از افغانستان ضربۀ عمده ای را به حیثیت و امنیت آیندۀ امریکا وارد کرد.  از آن بدتر او موافقه نمود که پنج هزار زندانی طالبان در مقابل یک هزار زندانی حکومت کابل رها شوند. تعدادی از زندانیان طالبان جنایت کاران حرفه ای بوده ونه تنها باعث قتل قوای نظامی داخلی وخارجی بلکه غیر نظامیان افغانستان نیزشده اند. این کار وی دو پی آمد داشت یکی بلا فاصله بعد از امضای توافق نامه با امریکا، طالبان به حملاتی دست زده و بیشتر افراد حکومتی را اختطاف می کرند تا برای تبادله از آنها کار بگیرند. طالبان معمولاً عساکر و پرسونل حکومتی مخصوصاً غیر پشتون ها را بطرز فجیعی بقتل می رسانند و اسیر نمی گیرند بناءً بقدر کافی زندانی حکومت که با طالبان تبادله شوند در دسترس نبودند. پی آمد دیگر آن واضحاً خدمت بزرگی به طالبان بود تا در دوران بعد از خروج عساکر امریکائی دچار ضعف نشوند.  

در ارتباط به رهائی زندانیان شواهدی موجود است که وزیر خارجۀ امریکا به کانگرس راست نگفته بود و شاید اصلاً نمی دانست قضیه از چه قرار است و بازهم خلیلزاد او را در مقابل عمل انجام شده قرار داشته بود:” در واشنگتن اعضای کانگرس از خود سوال می کردند که وقتی مایک پامپئو وزیر خارجۀ امریکا در ماه گذشته به آنها اطمینان داده بود که رهائی زندانیان جزء موافقت نامه با طالبان نخواهد بود، به آنها دروغ نگفته بود؟”

تام مالینوفسکی عضو کانگرس از حزب دموکرات از ایالت نیوجرزی و معاون سابق وزیر خارجۀ امریکا در ادارۀ اوباما می گوید: “او {پامپئو} قاطعانه گفت که رهائی طالبان جزء موافقت نامه نبود.”  یک نطاق سناتور شلدن وایت هاوز، عضوحزب دموکرات از ایالت رود آیلند می گوید در عین استماعیه که پامپئو در مورد کنفرانس امنیتی مونیخ صحبت می کرد حضور داشت و اظهارات مالینوفسکی را تائید می کند. مالینوفسکی روز دوشنبه گفت” اگر آنها نمی خواستند تعداد قابل ملاحظۀ زندانیان رها شوند” چرا رهائی زندانیان به این تعداد زیاد پنج هزار در موافقت نامه گنجانیده شده بود؟” طالبان متوقع هستند که این کار انجام گیرد و این خواست دیرین آنها بوده است. ” (2)

 با آنکه بقول بعضی از صاحب نظران این توافق به مثابۀ تسلیمی امریکا است ولی تعدادی از این موافقت نامه بحیث یک دست آورد استقبال میکنند که جنگ طولانی امریکا را در افغانستان خاتمه داد. اما در واقع چیزی که خلیلزاد در مقابل مساعی خود برای کمک به هم قبیله هایش بدست آورد وعدۀ میان تهی است که طالبان نخواهند گذاشت از افغانستان علیه ایالات متحده استفاده شود. این یک واقعیت آشکار است که بعضی ازشریر ترین دهشت افگنان جهان از جمله القاعده، داعش، جنبش اسلامی ازبکستان و غیره در افغانستان فعالیت دارند. طالبان روی این گروه ها هیچ کنترول ندارند و نه اراده و توان آنرا دارند که مستقلانه عمل کنند. چنانچه مایکل روبن می نویسد: “… طالبان بدون حمایت پاکستان نمی توانند ادامه یابند. در حالیکه خلیلزاد و دپلومات ها مذاکرات را در زیرپوشش آوردن صلح بین جناحهای افغانستان پنهان می کنند، هیئت مذاکره کنندۀ طالبان در قطر به رهبری خود در کویته جوابگو می باشد و رهبری آن به نوبۀ خود از ادارۀ آی اس آی یا استخبارات نظامی پاکستان در اسلام آباد هدایت می گیرد.” (3) نقش پاکستان در هدایت به طالبان یک واقعیت عینی است که هیچکس در مورد آن صحبت نمی کند.

برای مردم افغانستان که تقریباً چهل سال رنج کشیده اند یک فصل ناگوار در حال گشوده شدن است و آن حکمروائی مجدد یک گروه بنیادگرای مذهبی که اکثریت قاطع آن به یک گروه اتنیکی تعلق دارد، بر افغانستان است. طالبان از همین حالا به یک سلسله تکتیک های دست می زنند که در جریان خروج عساکر امریکائی مذاکرات بین الافغانی به تاخیر روبرو شود زیرا آنها مطمئن هستند که با حمایت پاکستان می توانند قدرت را بزور تصاحب کنند. با در نظر داشت تاریخ منطقه یک جنگ داخلی دیگر در دورنما دیده می شود  زیرا در اثر یک توطئۀ اتنیکی و با فریب خارجیان ساده لوح و درمانده، بار دیگر شاهد عقبگرد افغانستان و رفتن آن به کام اژدهای قبایلی هستیم، چیزی که قاطبۀ مردم افغانستان نمی پذیرند.

آنچه که برای امریکا و مزدوران و ایادی آن در منطقه و داخل صلح تلقی می شود برای مردم افغانستان صلح نیست، بلکه اسارت است.

اکرم گیزابی

مأخذ:

 (1)- Frud Bezhan, “How The Taliban Went From International Pariah To U.S. Peace Partner In Afghanistan,” RFE/RL, March 23, 2020.

(2) -Lara Jakes, Fatima Faizi and Najim Rahim, “Afghan Peace Plan Faces Its First Roadblock: Releasing Taliban Prisoners,” NYT, March 1, 2020.

(3) -Michael Rubin, “Pakistan Won in Afghanistan (While America Lost),” The National Interest, December 15, 2020.

0 Comments

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.