مردم مظلوم هزاره در طول سه قرن اخیر، ظلمها، ستمها، بیدادگریها، تبعیضها و نابرابریهای مضاعف را تجربه کرده و حتی گستردهترین نسلکشی، غصب سرزمین، بردگی و مهاجرت اجباری از وطن را تحمل نمودهاند.بعضی از تاریخنویسان کشور، غصب زمینهای حاصلخیز هزارهها و تقسیم آنها را بین افغانهای پاکستان و افغانستان و همچنین قتلعام بیش از شصتودو فیصد هزارهها و آوارگی هزاران خانواده هزاره را به کشورهای همسایه، ثبت تاریخ نمودهاند که برای هیچکسی پوشیده نیست.
کشتار هدفمند هزارهها که از زمان عبدالرحمن بهطور گسترده و آشکار آغاز گردیده بود؛ هرگز متوقف نگردید و در دورههای حاکمان مختلف با صورتهای گوناگون و با شدت و ضعف ادامه یافت و تا امروز نیز ادامه دارد. در سالهای حاکمیت اشرف غنی، کشتار هدفمند هزارهها افزایش یافته بود و هزارهها را در مراکز آموزشی، مکتبها، شفاخانهها، ورزشگاهها، سالنهای عروسی، تظاهرات، در مسیر راهها، در مساجد و در بین موترهای عمومی با انفجار و انتحار به خاک و خون کشیدند.
تأسفبار اینکه حکومت هیچگاه در قبال تأمین امنیت هزارهها بهعنوان یک قومی که در معرض نسلکشی قرار داشت، احساس مسئولیت نمیکرد و در تداوی زخمیهای انفجارها و دلجویی از خانوادههای قربانیان نیز حکومت هیچگونه همکاری و همیاری از خود نشان نمیداد؛ لذا هزارههای خارج از کشور بهصورت فردی یا تشکیل تیمها هر کدام مسئولیتی برای حمایت مالی از خانوادههای قربانیان یا تداوی زخمیها و یا دادخواهی برای آنان در سطح جهانی را روی دست گرفتند و به کمک قربانیان حملات تروریستی و هدفمند و دادخواهی برای آنان شتافتند.
من نیز با یکی از تیمهایی که قربانیان حملات هدفمند را بهصورت دقیق شناسایی و برای آنان در سطح جهانی دادخواهی میکردند، همکاری داشتم و در جریان کار شناسایی و ثبت مشخصات قربانیان دریافتم که خانوادههای قربانیان چه دردها و رنجهای طاقتفرسایی را تحمل و تجربه میکنند. ما غالباً فقط به فکر قربانیان حملات انتحاری هستیم و دل مان به حال آنان میسوزد که بیگناه قربانی شدهاند؛ اما از درد و رنجی را که مادران و پدران، همسران و فرزندان قربانیان میکشند، معمولاً غافل هستیم و نمیدانیم که قلبهای آنان تکهتکه و درد و رنج تا مغز استخوانهایشان را میسوزاند.
درد و رنج خانوادههای قربانیان با سقوط حکومت پیشین و تسلط طالبان بیشازپیش افزایش یافته بود. من وقتی پای درد دلهای خانوادههای قربانیان مینشستم و آنها خاطرات عزیزان شان را با اشک و آه قصه میکردند، قلبم آتش میگرفت. اکنون تصمیم گرفتهام که چشم دیدها و تجربهی خود را در مدتی که مشغول شناسایی و ثبت مشخصات شهدا و قربانیان حملات هدفمند علیه هزارهها بودم در چندین قسمت با شما دوستان شریک نمایم.
در یکی از روزهای ماههای اول سقوط حکومت پیشین و تسلط طالبان، کوچههای قلعه واحد را یکی به یکی قدم میزدم و دنبال شناسایی و ثبت مشخصات شهدا و قربانیان بودم. در جریان جستجو، خانواده یکی از قربانیان به نام راحله را یافتم، راحله دختر پنجساله و در دنیایی کودکانهاش بود که در انفجار خونین شعبه تذکره مهتاب قلعه، بهشدت زخمی میشود و در آغوش مادرش در راه شفاخانه، قلبش از تپش میایستد و جان میدهد. مادرش وقتی جریان شهادت دختر کوچک و پاره تنش را قصه میکرد، قطرههای اشک از چشمانش بر روی گونههایش سرازیر و به روی دامنش میریخت و هر لحظه بغض گلویش را میگرفت و صحبتهایش را قطع میکرد. مادر راحله با آه و آخ میگفت: وقتی همبازیهای راحله را میبینم که بزرگ شده و به مکتب میروند؛ دلم بیشتر میسوزد و با خود میگویم که اگر راحله هم زنده بود حالا با دوستانش مکتب میرفت؛ اما افسوس که انسانهای درندهخو و جنایتکار او را از ما گرفتند، مادر راحله چنان با سوز و آه در مورد دخترش گپ میزد که قلبم آتش گرفته بود.
مشخصات راحله را ثبت و یادداشت کرده و هوا تاریک شده بود که از خانه راحله بیرون شدم و در مسیر برگشت از گولایی مهتاب قلعه به طرف خانه و در فکر راحله و دنیایی کودکیاش بودم که ناگهان صدای انفجار وحشتناکی بلند شد و همهجا را دود غلیظ فرا گرفت، ماین هوشمند یک موتر تونس مسافربری را منفجر کرده بود، مردم و رهگذران از هر سو به سمت موتر میدویدند تا به زخمیها کمک نمایند؛ اما طالبان مسلح که در پوسته اونچی بودند، خود را زودتر از مردم به محل انفجار رساندند و مردم را اجازه ندادند تا نزدیک موتر تونس رفته و به زخمیها کمک نمایند و همچنین عکسبرداری و فیلمبرداری را نیز ممنوع کردند. دختر خانمی که در اثر شوک انفجار نمیتوانست راه برود و یا حتی داد بزند و یا سخنی بگوید، مات و مبهوت ایستاده بود و یک طالب مسلح بهجای اینکه به او کمک نماید با تفنگ به سمت او نشانه گرفته بود و فریاد میزد که از ساحه دور شو.
من هنوز ذهن و فکرم مشغول راحله و مادر داغدارش بود که وارد یک شوک جدید شدم، مردم از ساحه پراکنده شدند من نیز ساحه را ترک کردم و شب از طریق فضای مجازی متوجه شدم که در آن انفجار بهترین جوانان خود را همچون حبیبالله یوسفی، شیر حسین و… را از دست دادهایم و خانوادههای زیاد دیگری نیز به ماتم نشستهاند.
آری این است سرنوشت و روزگار مردم ما
0 Comments